شهود
الها گویی در آن رویای مه آلود می دیدم دیدگانی را مبهوت رویتت که چشمهاشان روان بود سوی تو و قلبهاشان از نور حضور آرام و لطیفت غرق شهود بود ? شاهد جلوه هایی بودند که لحظه ای چونان رقص باد پدیدار می نمودی تا آنکه قلبهاشان لبریز از شوق و سرشار از ذوق و مملو از شور و شعفی وصف ناشدنی به حمد تو در آمد و چه حمدیست این حمد سرشار از نگاه ? آنجا فقط نگاه بود و نگاه بود و نگاه ؛ نه زبانی برای حمد و نه احساسی برای فریب عقل تنها دلی بود سرشار از تو ? دلی که یافته بود حقیقتش را و در رویتت مست بود و عاشق. عاشق و عشق چه پر معناست آنجا که از پس عقل و احساس سالها در پی محبوب روان باشی و افسوس که هر چه یار را از پی عقل به نگاه نشستی تنها حجابی بود از پس حجاب که نور را برایت چونان مهی غلیظ نافهم نموده بود . گویی تنها لحظه ای بود از آن لحظات ناب در جوار حرم یار ? در بر امام ? آن یار نزدیک ؛ چه حالی بود آن حال گویی سالها رفتن از پی ندای حق و وصل های پی در پی به آن غائب از نظر نگاه پر مهرش را به سویت آورده بود؛ نه تو ? توی پنهان در پس اوهامت ? آن لحظه یکی از هزارها نگاه پر مهر امام را در یافتی ? چنان برق نگاهش دلت را به آسمان برد که ناگاه زمزمه کردی الحمدلله. الحمدلله خدایی را که رویتش می کردی از منظر آیاتش اما آن دیدن کجا و این دیدن. یار محبوم کجا بودم تا به این لحظه ? مگر من از تو نبودم پس این همه دوری از برای چه بود؟ الحمدلله که جلوه تو اینهمه از تو دور بود و تو جلوه کامل و پر نورت را مامور بیداریش نمودی و چه دردناک آنگاه که در شهودت غرق بود و لحظه ای حسرت او را از تو جدا ساخت که عمری از یاد برده بود وصل بودنش را ? نهایت اشتیاق خدا را به روح عظیمی که در او به ودیعت نهاده بود . حسرتی بی پایان به جرم ندیدن. چه ها که نکشیده بود از ندیدن و نیافتن حمد . شاید بنده پاک سرشتی بود که باز او را مبهوت حضورت نمودی گویی به او الهام نمودی که تنها ببین عظمت خدایی را که در پی اش سر به آستان ائمه اطهار (علیهم السلام ) می سائیدی حال که شاهد تمام آن انوار پاک گشتی و آن انوار پرده از چشمان در بند عقلت بر کشیدند و قلبت را منور به نور حق نمودند و حال را غنیمت بشمار. شاهد باش قدرت آفریدگار را و خلقت خالقی عاشق پرور را. تو شاهد باش رازقی را که بخششش ذره ای از او نمی کاهد و همو به تو وعده داده بود که چنان قرارت داده ام که بخشش بر تو می افزاید پس ببخش هر آنچه روح پر نورت را اسیر خاک سرد محبت سوز نموده . خاکی که جسمت را ذره ذره در آن رها کردی تا لایق وصال یار شوی و عروج آسمانیت را به تماشا بنشینی. حال ببین عدالت ربی را که تربیتت نمود تا بنده ای شوی شایسته نگاه آن رب. حمد آن حمدی که بنده مخلصت را نصیب می نمایی ? چنان حمدی که ذره ای شک و ندیدن در آن راه نیست . حمد عظمتت را که همه ذرات عالم را به سجود آورده . حمد برای آن صراطی که قدمهامان را از آتش غضبت مصون داشته ? ما را به سرای هستی و مستی رهنمون می دارد. حمد آن تدبیر الهانه ات را که خلق را از سر عدالت در جای خود آفریدی و چه زیبا عالم را مظهر وجودت قرار دادی . استغفر الله برای آن لحظه ای که پا بر زمین نهادم و آنچنان مغرور قدرتی گشتم که برایم قرار داده بودی که اختیارم را برای تسخیرعالم بکار گرفتم و باز از یاد بردم که وجودم به وجود توست و اختیار و قدرتم تنها به اراده تو توان تاثیر دارد که مرا اگر قدرتی بود مقام سپاست را بجا می آوردم. بارالها تعبیر این رویا رابه تو می سپارم باشد که روزی ما هم لایق دیدارت شویم .نگاههایت نگاهدارمان ای هستی بخش ازلی
By Ashoora.ir & Night Skin